خلاصه ی قسمت های یک و دو فصل دوم سلطنت یا به قولی 23 و 24

ساخت وبلاگ

همه جا را طاعون فراگرفته . فرانسیس می ره و با بدبختی لولا را پیدا می کنه لولا و فرزند پسرش زنده هستن. یکی از عموزاده های فرانسیس وارد داستان می شه و به اون کمک می کنه که به قصر برگرده. در این میان یکی از اشراف زاده ها به نام ادوارد از مری درخواست می کنه که در ازای گرفتن اذوقه برای دربار دشمنش را بکشه که مری مخالفت می کنه و به نوستراداموس می گه که یک چیزی به کاترین بده که علائم شبیه به طاعون داشته باشه و چند روز بدون دخالت کاترین اختیار امور را در دست بگیره. اما ادوارد تمام اعضای خانواده ی اون فرد را با سم می کشه که در این میان دختر نامزد گریر هم می میره. گریر لیث را با دختر نامزدش می بینه و پیش نامزدش می گه که اون از قصد به دخترت نزدیک شده تا من را عذاب بده و بعد با هم قرار می گذارن که اون دختر اشتباه سم را می خوره و می میره. نامزد گریر خیلی عصبی است و برای مدت گریر را تنها می گذاره و معلوم نیست که برگرده یا نه. می گه می خوام برم پیش بقیه بچه هام و خبر مرگ خواهرشون را بدم. مری وقتی می فهمه که ادوارد همه ی اعضای خانواده ی دشمنش را به قتل رسونده به وسیله سم دستور می ده که اون را با افراد مبتلا شده با طاعون بندازن و ادوارد هم طاعون می گیره و می میره. پدر ادوارد در قسمت دوم وارد می شه و درباره ی مرگ پسرش تحقیق می کنه . یکی از زندانی ها درون زندان نمرده بوده و می گه که نوستراداموس و افرادش ادوارد را که سالم بوده داخل زندان طاعونی ها انداختن. پدر ادوارد می گه که باید فردا نوستراداموس و افرادش بمیرن وگرنه من همه ی اشراف زاده ها را علیه فرانسیس می کنم و جنگ داخلی می شه. کاترین می ره پیش نوستراداموس و می گه من کاری نمی تونم برات بکنم ودستور می دم برات یک مجسمه بسازن و به یادت باشن. نوستراداموس هم می گه من بهت نگفته بودم که دخترت کلاریسا زنده است و کاترین شوکه می شه ولی نوستراداموس دیگه اطلاعاتی نمی ده. دستها و پاهای نوستراداموس را از چهار جهت بستن و می خوان بکشنش که مری می رسه و به پدر ادوارد می گه که تو و مردی که پسرت او را کشت از کاردینال و کلیسا طلا دزدیدید و بعد کاردینال را کشتید و ما یک سری مدرک داریم. فرانسیس می گه در ازای ازادی نوستراداموس و فراموشی انتقام من مدارک را می سوزونم. مری قاطی می کنه و می گه تو حق نداری این کار را بکنی که فرانسیس می گه تو دخالت نکن و بعد مدارک را می سوزونه. بعد مشخص می شه که مری و فرانسیس مدرک مکتوبی نداشتن و این یک سیاه بازی برای نجات نوستراداموس بوده. لولا و پسرش هم به قصر می ان و مری می گه که اسم خودت را به پسرت بده. از طرفی کنا می خواد اون پسره پاسکال را نجات بده که فکر می کنن کنا هم طاعون گرفته و در اتاقی زندانی اش می کنن. پاسکال می میره و بش می ره کنا را نجات می ده. وقتی فرانسیس پسر لولا را بغل گرفته یک خدمتکار بچه بهش می گه که وقتی هم که من تو رابغل گرفته بودم همین احساس را داشتم واحساس قدرت می کردم ویک سری حرف گنگ می زنه که فرانسیس متوجه نمی شه و بعد می گه من یادم نمی اد چه حرف هایی زدم. به نظر می رسه که فرانسیس پسر اون خدمتکار باشه. هنوز معلوم نیست.

mozhganfilm...
ما را در سایت mozhganfilm دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mozhganfilm68 بازدید : 275 تاريخ : دوشنبه 11 ارديبهشت 1396 ساعت: 14:44