قسمت دوم سریال سلطنت

ساخت وبلاگ

در این قسمت مشخص می شه که کالین همون پسری که می خواست به مری تعرض کنه زنده است و یک نفر اشتباهی را کشتن که موقع شکنجه یک نفر در قالب یک پیرزن می اد و او را نجات می ده. فرانسیس یک برادر کوچک داره که اون هم می خوان با یک دختر کوچلو نامزد کنن. مری به همراه فرانسیس برای استقبال از این شاهزاده خانم می ره که می بینن یک کشتی جنگی انگلیسی هم امده ولی می گن باهاشون جنگ نکنین فرانسه با انگلیس در صلح به سر می بره. شاهزاده خانم به نام مادلین خیلی خجالتی است که مری می ره جلو و به برادرشوهرش معرفی اش می کنه. برادر کوچک فرانسیس فکر کنم اسمش چارلز بود جلوی یک محفظه با کسی حرف می زنه که مری متوجه می شه و بعد می گه که من با این موجود یک بازی حدس زدن راه می اندازم و جوابم را از این موجود می گیرم. مری یک سری تیله می بره و اونجا می گذاره و می گه اگر سوالم درست بود تیله را به من برگردون و اگر اشتباه بود تیله برای خودت. می گه کی می خواست کالین به من تعرض کنه و بر علیه من توطئه کرده بود که یک ان اسم ملکه کاترین از زبونش در می ره که تیله برمی گرده و می فهمه که کار کاترین بوده و وقتی انگلیسی ها را می گه تیله ها برنمی گرده و اون در کنار تیله های شکسته یک کلید پیدا می کنه. مری به اتاقش می ره و می بینه که یکی از خدمه لباس او را پوشیده که یک هو می گه دارم می سوزم و لباس سمی است تا مری می ره بقیه را خبر کنه دیگه اثری از اون زن نیست. برای شاهزاده خانم جدید یک جشن ترتیب دادن که یکی از انگلیسی ها مری را تهدید می کنه. مری اتاقی را پیدا می کنه که درش با اون کلید باز می شه و می بینه که همون زن که لباس تنش بود و گفت سمی است با اون افسر انگلیسی در حال عشق و حال است . اون افسر می گه که بهتره به سمت انگلیس ها بیای و اتحاد تو با فرانسه دلیلی نداره. مری می ره پیش فرانسیس و می گه مامانت علیه من توطئه کرده و من می خوام برگردم اسکاتلند که فرانسیس می ره با مامانش قاطی می کنه و می گه من همیشه با شما بودم اما شما می خوای به مری اسیب بزنی. در همین میان فرانسیس و برادر بزرگش به جنگل می رن و جنازه ی کالین را پیدا می کنن که مشخص می شه این هم دستور ملکه بوده. در انتها هم فرانسیس به مری می گه که از این جا نرو و من را تنها نگذار و کنارم باش و یک جور به مری ابراز عشق می کنه. از طرفی یکی از دوستای مری با پادشاه روی هم ریخته که به پادشاه می گه من باید برای ازدواج باکره باشم. شاه مردی را که اون می خواد باهاش ازدواج کنه را می بره پیش دختره و پسره می گه که اگر شما دستور بدهید من حاضر به یک ازدواج سلطنتی هستم و بعد پادشاه اون دختر را می بوسه.(منظورش این بود که حتی اگر تو باکره نباشی من به عنوان پادشاه به اون مرد دستور می دم که با تو ازدواج کنه و به این ترتیب دوست مری را به رابطه با خودش تشویق می کنه.)

این سریال ساعت هفت شب از شبکه جم سریز پخش می شه که تکرارش یازده شب هم هست.

mozhganfilm...
ما را در سایت mozhganfilm دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mozhganfilm68 بازدید : 398 تاريخ : شنبه 19 فروردين 1396 ساعت: 3:02