جسور و زیبا قسمت 14

ساخت وبلاگ

جسور و سوهان که داشتن همو میبوسیدن بانو زنگ زد و خبر داد که رفات تصادف کرده.
از اون طرف قبل از تصادف نشون داد که همه چیز برنامه ریزی شده از طرف موتلو و تحسین بوده و میدونستن که یه ماشین دنبالشونه.موتلو زنگ زد به راننده کامیون و گفت آماده باش. راننده کامیون هم زد به ماشین حمل زندانی و رفات و بعد هم فرار کرد. موتلو در ماشین و باز کرد که رضا بهش شلیک کرد و از اونجا فرار کرد. رفات که وضعش وخیم بود رو هم بردن بیمارستان. و سوهان هم برگشت خونه جسور.
جسور هم با زن و پسر رفات رفت بیمارستان. پسر رفات جان هم به جسور گفت که بابام به خاطر توئه که الان بیمارستانه. بیمارستانو گذاشته بود رو سرش که جسور ساکتش کرد.
مهربان اومد خونه جسور و قضیه نامه که سوهان نمیدونست و لو داد.
دادستان جدید هم اومد خونه تحسین و از عدالت پرسید که شما از ماجرا دیشب و فرار رضا خبر دارین که عدالت خودشو زد به بیخبری.
سوهان همون موقع سر رسید خونه تحسین و گفت باید باهات صحبت کنم. 
در مورد نامه ای که از جسور گرفتی. توو اون نامه چی نوشته شده بود؟اگر توی این ماجرا دست داشتی برو و با پلیس همکاری کن و همه چیزو بگو. که همون موقع دادستان که رفته بود برگشت همه این حرفا رو شنید. سوهان هم که صالح اینا براش تولد گرفته بودن از صالح کادوی تولدشو خواست که شبی که حسن کشته شده رو براش توضیح بده. از اون طرف جاهیده به بولنت زنگ زد گفت این دادستانه میخواد همه پرونده ها رو از اول باز کنه یه کاری بکن اگه لازمه برو دزدی کن و اون پاسپارتو پیدا کن.
بولنت هم که توی شرکت بود رفت توی اتاق کورهان به گشتن که کورهان رسید متوجه شد بولنت رفته سر گاوصندوقش و فهمید جاهیده کمکش کرده.
تحسین و عدالت تصمیم گرفتن که برن خارج از کشور که پلیس جلوشونو گرفت و گفت به دستور دادستان نمیتونین جایی برین و با ما بیاین.
رفتن دادستانی که همه اونجا جمع بودن سوهان و جسور کورهان و بولنت که برای قضیه هولیا و پاسپورت اومده بودن. جسور به تحسین گفت که دیگه کسی نیست که دروغای تورو بدون سوال جواب کردن باور کنه.
دادستان با تحسین صحبت کرد در مورد رضا.تحسین گفت من این دخترو (عدالت) از دست داداشش نجات دادم. اون تنها کسیه که به من وفاداره..
هولیا هم اومد دادستانی و گفت من از کورهان شکایت کردم من پاسپورتمو میخوام و داد و بیداد که تحسین پاسپورتشو داد. بعد دادستان گفت به خاطر پرونده ی دکتر شما نمیتونین از کشور خارج بشین و ادرس جایی که هستی هم به من بده.

عدالت وقتی تحسین پیش دادستان بود با یه تلفن رفت جایی که به حسن شلیک کرده که پلیس اومد گفت اینجا تحت نظره بهتره بری و صالح هم اومد یه سری دارو از عدالت برای موتلو که زخمش چرک کرده گرفت و رفت.
از اون طرف جان پسر رفات رفت گاراژ باباش و اسلحه رفات و برداشت. جسور و کمال خبر دار شدن. جان هم رفت خونه تحسین و گفت من از طرف موتلو اومدم.
بعد که تحسین اومد اسلحه کشید روشو میخواس انتقام باباشو بگیره جسور هم رفت خونه ی تحسین اینا.. هی به جان گفت نکن. به آیندت فکر کن ولی اون پسر که احمق تر از این حرفاس گوش نداد.. شلیک کرد به تحسین ولی فشنگ توی اسلحه نبود تحسین هم پلیسو خبر کرد بازداشتش کردن. از طرف دیگه یکی رفت توی زندان به اون راننده ی کامیون اسم جسور رو داد گفت بگو از این دستور گرفتم و وقتی دادستان رفت ازش سوال پرسید گفت جسور بهم دستور داده.
بابای بانو رفت از اون کسی که نامه های زندانو میخونده و میذاشته توی پاکت پرسید سعی کن یادت بیاد که رضا چی نوشته بود چون توی سی سال این اولین نامه ی رضاس.. وقتی داشت ازش میپرسید تلفن رو زده بود روی اسپیکر که جسور هم بشنوه. جسور به افسره گفت یه چیزی شبیه این که بابات کشته شده نبود نامه ش؟ افسره گفت انگار نوشته بود بابات دوبار مرده...
جسور قاطی کرد همون موقع تحسین هم اومد دادستانی جسور رفت سرش داد و بیداد کرد که یعنی چی که بابام دوبار مرده!؟ جواب بده!؟؟ تحسین: تو فعلا برو راجع به فراری دادن رضا جواب پس بده..کامیونیه اعتراف کرده.. همون موقع دادستان اومد گفت شما از کجا میدونی!؟ تحسبن: مدیر گفت.. دادستان: مدیر خبر نداره ضمناا ما حرف راننده کامیونو باور نکردیم!!! شما هم به جرم دستکاری نتایج و همکاری و شریک جرم بودن به دستور دادستان کل بازداشتی! تحسین و باز داشت کرد و اونم داد میزد من وارد این بازی نمیشم....
پایان

پیچ اینساگرام این سریال


mozhganfilm...
ما را در سایت mozhganfilm دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mozhganfilm68 بازدید : 417 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 9:13