خلاصه ی قسمت سوم فصل سوم سلطنت یا قسمت 47

ساخت وبلاگ

کاترین توی زندان سر وصورت خودش را زخمی می کنه که به دیدن فرانسیس بره اما مری نمی گذاره. چارلز هم از یکی ازدخترهای دوک ها خوشش اومده. پزشکان برای تسکین درد های فرانسیس براش تر یا ک می ارن که اون قبول نمی کنه و چارلز یواشکی برمیداره و با او دختر می خورن که دختر حالش بد می شه. چارلز پیش کلود می ره و کلود هم نارسیس را خبر می کنه نارسیس هم با تنقیه و با بدبختی دختر را به هوش می اره. فرانسیس این قضیه را می فهمه و می گه توی نارسیس اندکی جوانمردی هست و بالاخره راضی می شه پسرش ولولا را به اون بسپره و براشون عروسی می گیره. برادر لویی، انتوان به دیدن فرانسیس می اد و فرانسیس حالش بد می شه روی پله ها و مری می گه سریع ببریدش داخل تا کسی نفهمه شاه مریضه. نیکولاس نماینده ی انگلیس ها با انتوان دیدار می کنه انتوان می گه برادرم لویی در جایی گیر کرده که تحت نظارت سربازان فرانسه است و نیکولاس می گه ادعای پادشاهی فرانسه را بکن و بی خیال برادرت شو. مری دست به دامان کاترین می شه و کاترین می ره پیش نیکولاس و می گه اگر عقب نشینی نکنید و دست از سر انتوان برندارید افشا می کنم که من و الیزابت با هم می خواستیم علیه فرانسه توطئه کنیم و رابطه های پنهانی الیزابت را افشا می کنم حتی اگر به قیمت گردن زدن خودم تمام بشه. فرانسیس با انتوان دیدار می کنه و می گه باید دست از ادعای سلطنتت برای  فرانسه برداری که ناگهان از گوش فرانسیس خون می اد و انتوان می فهمه فرانسیس داره می میره. فرانسیس با شمشیر همراه انتوان را می کشه و می گه من همین الان هم می تونم بکشم پس این نامه را امضا کن و دست از سلطنت فرانسه بکش که انتوان قبول می کنه. مری به دستش یک نامه رسیده که پادشاه جدید اسپانیا به دنبال همسر می گرده و به فرانسیس می گه که من نمی خوام با چارلز ازدواج کنم چون فهمیدم که چیزی که من را نجات می ده تو هستی نه پیمان اتحادت با اسکاتلند و بعد از مرگ تو ما بی دفاع می شیم. تنها یک راه داری که مادرت کاترین را نایب السلطنه چارلز کنی کاترین با چنگ و دندان از بچه هاش مواظبت می کنه. فرانسیس کاترین را می خواد و بهش می گه پیشنهاد مری اینه و کاترین قبول می کنه و مری هم می گه تو پیشنهاد شاه اسپانیا را به من دادی و کاترین می گه من تو را مثل بچه های خودم بزرگ کردم و نمی تونم بگذارم کشورت بی پناه بمونه. بعد از عروسی کاترین با نارسیس و لولا روبرو می شه و در واقع یک جوری تهدیدشون می کنه چون نارسیس با کاترین هم بوده. از دلفین بشنوید که همه فکر می کنن که قاتلی که قلب های مردم را در میاره اونه که یکی از قربانی ها زنده می مونه و می گه اون یک مرد بوده. بش به افرادش دستور می ده که همه جا را بگردن و دلفین را پیدا کنن و با کمک دلفین این قاتل شناسایی بشه و خطر برطرف بشه. لیث هم با یک از زنان دربار داشته خوش می گذرونده که کلود می اد و ناراحت می شه. لیث به دنبالش می ره و می گه من این کار را کردم تا از فکر دیگران بیام بیرون. من یک بار عاشق زنی شدم که از طبقه ی بالاتر بود و حسابی زجر کشیدم و این بار نمیخوام این طوری بشه. به نظر لیث داره عاشق کلود می شه.

mozhganfilm...
ما را در سایت mozhganfilm دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mozhganfilm68 بازدید : 282 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 1:25